رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

آش دندونی رادین جون

پسر قشنگم توی این هفته از شنبه تا به امروز که سه شنبه بود من و مامان جونی سرگرم کارهای آ ش دندونیت بودیم به خاطر همین زیاد نمی تونستم بیام وبت شرمنده عزیزم  بالاخره تموم شد این پروژه ی عظیم امروز از صبح مامان جونی زحمت آشت و کشید تا عصری دیگه کاملا آماده شد خیییییییییییییییلی خوشمزه شده بود با اینکه مامانی میگفت یادم رفته ولی خیلی خوشمزه بود و از همین جا میگیم دستت درد نکنه مامان جونی خیییییییییییییییلی زحمت کشیدی ان شاالله یه روز بتونیم جبران کنیم البته مامانم من جشن دندونی برات نگرفتم به خاطر اینکه مامانی به خاطر نی نی عمه جونی نمی تونست بیاد و همین طور خود عمه جونی نمیتونستن بیان به خاطر همین جشنی نگرفتیم چون...
29 خرداد 1392

اولین مروارید سفیدت مبارک

پسر یکی یک دونه ی من اولین مروارید قشنگت که داخل صدف زیبا درخشانه و خودنمایی میکنه مباررررررررررررررررررک عسل مامان دیروز خونه ی مامان جونی بودیم و مامان جونی داشت با لیوان به شما آب می داد که متوجه اون مروارید های قشنگت شد و به من گفت که دندوناش در اومده ولی من باورنکردم و گفتم نه تا اینکه راهی شدیم به طرف خونه ی مامانی داخل ماشین شما گریه ی بدی کردی به مدت 5 دقیقه یک دفعه هم شروع شد که فکر کنم درد دندونات بود که داشت به طور کامل در میومد خلاصه تا رسیدیم خونه ی مامانی البته ی خونه ی عمه جونی من مشغول شدم به دادن غذای کمکی که دیگه کاملا  صدای خوردن قاشق و به دندونای شما شنیدم و متوجه شدم که خییییییییییلی ذ...
25 خرداد 1392

محاسبات دقیق تولدت

پسر قشنگم داشتم یه گشتی توی دنیای مجازی میزدم با این مطلب روبرو شدم سن دقیق شمارو حساب کرده تا به امروز   تاریخ تولد شما : ٦/آذر/١٣٩١ تاریخ تولد شما به سال میلادی: 2012/11/26 روز تولد شما :دو شنبه سن شما چقدره؟ : 0 سال 6 ماه 18 روز از تولد شما چقدر گذشته ؟ چند ماه : 6 ماه چند هفته : 28 هفته چند روز : 199 روز چند ساعت : 4,777 ساعت چند دقیقه : 286,634 دقیقه چند ثانیه : 17,198,053 ثانیه چند روز تا تولد شما باقی مونده؟! 166 روز خیلی چالب بود تا به امروز حساب شده پنج شنبه 23 خرداد 1392 ساعت 2:33 دقیقه ی بامداد البته تاریخ داره مطلبت فقط خ...
23 خرداد 1392

آرتین جون

سلام عسیسم امروز روز قشنگی بود برای مامان هیچ اتفاق خاصی نیافتاد ولی روز قشنگی برای مامان بود چون پسری به قشنگی و عسلی تو دارم و عشقی به گرمی بابای رادینی دارم که این دو تا وجود نازنین روزگارو برای من از روز قبلش شیرین تر میکنه امروز مامان جونی اومد اینجا و شما با مامان جونی رفتی حمام اینقدر از اون اول آقا بودی که اصلا از  حمام کردن نمیترسی بعد از اینکه بابا جونی از سر کار اومد و با شما یه چوچولو بازی کرد شما با مامان جونی رفتی خونشون تا من هم به کارهای عقب افتادم برسم اینقدر ذوق زده بودی زمانی که داشتی میرفتی قربونت برم من که هر روز چیز فهم تر و عاقل تر میشی ساعتای 8 بود که اومدم دنبالت و من و شما و بابا ج...
23 خرداد 1392

زمین خوردن رادینی

نفس مامان  عشق مامان  عمر مامان  هستی مامان  تنها دلیل زندگی مامان  هرچی بگم هم در وصف تو کم گفتم امروز مامانی یه کار خطرناکی کرد که تا عمر دارم فراموش نمیکنم امروز من شمارو برای چند ثانیه گذاشتم روی مبل که هیچ وقت این کارو نمیکردم فقط به خودم گفتم که 5 ثانیه بیشتر طول نمیکشه برمیگردم و زودی برش میدارم اماوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که توی همین 5 ثانیه همونجوری که قبلا هم گفتم شما تاج سر جدیدا یاد گرفتی که غلت میزنی من شمارو گذاشتم روی مبل تا برم توی اتاق خواب و برگردم که روی هم رفته 3 ثانیه هم نشد شما غلت خوردی و با پشت سر خوردی زمین واااااااااااااااااااااای که الا...
22 خرداد 1392

بدون عنوان

عکس های قبل از واکسن قبل از اینکه بریم واکسن بزنیم این عکس و ازت انداختم یعنی موقع رفتن بود که طفل قشنگ من نمیدونستی که این خنده های شیرینت تبدیل به گریه میشه نانازی من و حالا بعد از واکسن با اون دونه های مرواریدی که از چشمات سرازیر میشد این هم کیک 7 ماهگی رادینی که خاله جونی زحمتش و کشید خاله جونی دستت درد نکنه خیییلی دوستت دارم  ان شالله جشن فارغ التحصیلیت این هم چند تا عکس خوشمزه که امروز خونه ی مامان جونی ازت گرفتم هندوانه ی من   ...
18 خرداد 1392

16 خرداد 92

عسل مامان توی این چند روز هیچ اتفاق خاصی نیافتاده به خاطر همین کمتر بهت سر زدم شرمنده امشب رفتیم خونه ی مامان جونی و تصمیم گرفتیم که بعد از شام یه سر بریم بیرون  که همین کارو هم انجام دادیم بساط چایی و برداشتیم و رفتیم پارک خیلی خوش گذشت با اینکه مدت زمانش کم بود ولی خیلی خوش گذشت دیگه از این به بعد هوا گرمه بیرون بیشتر مزه میده تا خونه سعی میکنیم که بیشتر بریم بیرون شما هم اونجا همش بغل مامان جونی بودی و پیش من زیاد نبودی بعد از نیم ساعت بازی کردن خوابت برد تا اومدیم خونه هم لباسات و سریع عوض کردم و بعد از 5 دقیقه خوابیدی با نگاهت معلوم بود که می گفتی که خوابم میاد چرا بیدارم کردی شرمنده پسرم الان هم مثل آ...
17 خرداد 1392

پویان جونی خوش اومدی

واما نکته ی خیلی مهمی که باید اینجا گفته بشه تولد نی نی عمه  عاطفه است نی نی عمه عاطفه دیشب به دنیا اومد که دو هفته زودتر از وقتش به دنیا اومد خیلی عجله داشته مثل اینکه این فسقلی یه پسر کاکل زری که هنوز ندیدیمش و نمی دونم چند کیلو که جزییات کامل و بعدا  میزارم از همین جا من و بابا جونی و رادین جونی به عمه جونی و عمو رضا قدم نورسیده رو تبریک میگیم و خوش آمد گویی ویژه به پویان جونی میگیم .پویان جونی خییییییییییلی خوش اومدی و امیدواریم دوستای خوبی برای هم باشیم ...
15 خرداد 1392

14 خرداد 92

پسر قند عسل مامان اول از همه از همه ی  دوستان نی نی وبلاگی تشکر می کنم بابت این همه محبتی که به شما دارن و میان و به وب شما سر میزنن و عکس های قشنگ شمارو میبینن و برامون نظر میزارن من و رادینی از همین جا میگیم دوستتون داریم و روی ماهتون  و می بوسیم واینکه امروز من و شما و بابا جونی به همراه عمو و خانواده رفتیم کرج خوب بود خوش گذشت بااینکه بابا جونی اصلا حوصله نداشت که بریم ولی رفتیم و خیلی هم خوش گذشت تا رسیدیم کرج بابا جونی و عمو و مسیحا رفتن استخر (باغ خاله جونی بابا ) من و شما و زن عمو موندیم خونه آخه شما چوچولو بودی و نمی تونستی بری داخل آب  ان شالله سال بعد که بزرگ تر شدی بابا جونی میبرتت همه ی دنیای م...
15 خرداد 1392

تجربیات رادینی خرداد92

پسر خوشمزه ی مامان توی این هفته یاد گرفته که نانای کنه تا میگم نانای کن سریع دستات و تکون میدی دخ کردن یاد گرفته ( دفاع شخصی)  دارم تمرین هم میکنم که یاد بگیری بگی مامان یا بابا ولی فکر کنم تلفظ مامان راحت تر باشه تا میگم بگو مامان حرف میم و تکرار می کنی و می گی (م) بازی کردنات زیاد شده طوری که یک آدم بیکار می خوای صبح تا شب بشینه بازیت بده که اون هم پیدا نمیشه   لثه هات سفید شده انگشت اشارت اکثرا توی دهانته دیگه کم کم خودم و باید برای آش دندونی آماده کنم به سلامتی قربونت برم   ...
14 خرداد 1392